اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...
هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...
هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...
هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...


تاريخ : شنبه 11 خرداد 1392 | 21:59 | نویسنده : mahdi |

صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا نشسته ام تا شاید صدایم کنی صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی



تاريخ : شنبه 11 خرداد 1392 | 21:57 | نویسنده : mahdi |

کاشکی عشق دیروز هنوز میون ما بود.واسه من توی قلبت هنوز یه ذره جا بود



تاريخ : شنبه 11 خرداد 1392 | 21:51 | نویسنده : mahdi |
عشق، نردبانی است که ما را از خود بالا می کشد. عشق، همان فعل انفعالی است که در برابر گل سرخ به ما دست می دهد. عشق، عزرائیل زیبایی است که رسید، جسم ما رامی گیرد و قبض روح راامضا می کند عشق، اولین آهی است که در آیینه کشیده ایم. عشق، اولین حقوق ما از باجه معرفت است. عشق،خرید وفروش با پای عاشق و معشوق است.


تاريخ : شنبه 11 خرداد 1392 | 21:49 | نویسنده : mahdi |
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد
به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم
ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند


تاريخ : شنبه 11 خرداد 1392 | 21:45 | نویسنده : mahdi |
ببین غمگین،
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم


تاريخ : شنبه 11 خرداد 1392 | 21:42 | نویسنده : mahdi |

رفته بودم سر حوض

تا ببینم شاید،

عکس تنهایی خود را در آب...

آب در حوض نبود

ماهیان می گفتند:

هیچ تقصیر درختان نیست

ظهر دم کرده تابستان بود

پسر روشن آب، لب پاشویه نشست

و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد



تاريخ : شنبه 11 خرداد 1392 | 21:40 | نویسنده : mahdi |

از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن …


مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا …


دست هـای جـستجوگـری لـمس نکـرده انـد.



تاريخ : دو شنبه 6 خرداد 1392 | 23:21 | نویسنده : mahdi |

 

دلگیر نباش ،

 

تقصیر از خودت بود !


دسته کلید علاقه که گم شد 

 

 باید عوض میکردی قفل تمام آرزو ها را . . .



تاريخ : دو شنبه 6 خرداد 1392 | 23:20 | نویسنده : mahdi |

انصاف نیست …

 

دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …

 

و آنقدر بزرگ باشد …

 

که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …



تاريخ : دو شنبه 6 خرداد 1392 | 23:19 | نویسنده : mahdi |

دختر کوچولو : چیکارم داشتی ؟

.
.
.

پسر کوچولو : میشه با پسرای دیگه بازی نکنی ؟

 

آخه من دوست دارم ...



تاريخ : دو شنبه 6 خرداد 1392 | 23:17 | نویسنده : mahdi |

دلتنگی هایت را در آغوش بگیر و بخواب …

 

هیچکس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد …

 

این جمع پر از تنهاییست



تاريخ : دو شنبه 6 خرداد 1392 | 23:15 | نویسنده : mahdi |


صبر را معنا و مفهومی به نام زینب است / احترام عشق هم از احترام زینب است
داوری بنگر که در بیدادگاه شهر شام / با حسین همدست گشتن اتهام زینب است
مشت را کرده گره با هیبت و احساس گفت / این حسین فرمانده عالم، امام زینب است
گرچه بین بانوان زهرا مقام اول است / بعد زهرا رتبه ی برتر مقام زینب است . . .



تاريخ : دو شنبه 6 خرداد 1392 | 22:58 | نویسنده : mahdi |

 

 

فرشته ی بيكار . . .  !
روزی مردی خواب عجيبی ديد او ديد که پيش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه مي کند.

هنگام ورود ، دسته بزرگی از فرشتگان را ديد که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هايی را که توسط پيک ها
از زمين می رسند ، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه مي گذارند . مرد از فرشته ای پرسيد ، شما چه کار
می کنيد؟ فرشته در حالی که داشت نامه ا‌‌ی را باز می کرد ، گفت: اين جا بخش دريافت است و دعاها و
تقاضاهای مردم از خداوند را تحويل مي گيريم.

مرد کمی جلوتر رفت ، باز تعدادی از فرشتگان را ديد که کاغذهايی را داخل پاکت مي گذارند و آن ها را توسط
پيک ها يی به زمين می فرستند . مرد پرسيد شماها چکار می کنيد؟ يکی از فرشتگان با عجله گفت: اين جا
بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوندی را براي بندگان می فرستيم.

مرد کمی جلوتر رفت و ديد يک فرشته بيکار نشسته است. مرد با تعجب از فرشته پرسيد: شما چرا بيکاريد؟
فرشته جواب داد : اين جا بخش تصديق جواب است. مردمی که دعاهايشان مستجاب شده، بايد جواب
بفرستند ولی عده بسيار کمی جواب مي دهند . مرد از فرشته پرسيد: مردم چگونه مر توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد : بسيار ساده، فقط کافی است بگويند: خدايا شکر!
حالا تو هم  بگو : خدايا شكر !



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:52 | نویسنده : mahdi |

 
آوای عشــــــــــــــــــــــــــــــق 
چند روزی است كه دلم را غم گرفت 
اشك چشمم از ته دل جان گرفت
نيمه شب هايم به كابوسی عجيب
ترس و وحشت خواب نازم را گرفت 
من نمی دانم چرا هر غم به دوشم ميكشم
ای خدا اين دل زاين غمها گرفت
                                                   ای خدا درد دلم را تو بدان
                                                  
                                                   شعر اين ويرانه را تنها بخوان
سرخوشان سرمست عشق خود شوند
بی خبر از هر كمالی در جمال خود شوند
                                                 عشق را از خلق عالم هی تقاضا می كنند
                                                  خود نمی دانند كه عشق واقعی در روح اوست
گر بخواهی تو ز او عشق خلايق را بدان 
اين خلايق دل بگيرند و برند و بشكنن
 
                                                  حال من گويم به تو از درد خويش
                                                  از غم ساكن شده بر قلب خويش
من چو دادم قلب خود بر دست خلق  
اين چنين دنيای من نابود گشت 
                                                 
                                                 ای رفيقان بنگريد بر عمر خويش
                                               چون مثال ابر و باران هی شتابان میرويد
مشق شب را از كلام حق بگير و دل بند
دل بند عطر كلامش بوی باران می دهد



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:51 | نویسنده : mahdi |

 
امـتحـــــــــــــان غــــــــــــــــــــــــــــــشق
 در جلسه ی امتحان عشق ... من ماندم و یک برگه ی سفيد ...!

یک دنیا حرف نا گفتنی ... و یک بغل
تنهایی و دلتنگی ...

درد
دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود !

در این
سکوت بغض آلود ... قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند !

و برگه ی سفیدم ...
عاشقانه قطره را به آغوش می کشد !

عشق
تو نوشتنی نیست ...

در برگه ام ... کنار آن قطره یک قلب
کوچک می کشم !

وقت
تمام است ...! برگه ها بالا ... ! 

 من ميخواستم در اين امتحان
، عشقه بيكرانم را برايت تفسير كنم 
 ولی من در پی تفسير عشقی بودم كه عشقم راباور نداشت
صد افسوس و ای كاش كه در تفسير عــــــــــــشقت
 
چنين در امتحان مردود گشـــــــــــــتم...............................!!!



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:51 | نویسنده : mahdi |

 
خدایا ! این بار چه چیز؟

به هنگام بردن تابوت من غوغا به پا خیزد در این شهر 


همه گویند
: چه سنگین میرود این مرده بس که آرزو دارد.....

خدایا تو همه چیز را به من یاد دادی
!!!!!

و من همه چیز را یاد گرفتم
!!!

یاد گرفته ام که چگونه بی صدا گریه کنم
......

و هق هق گریه هایم را با بالشم بی صدا کنم
............ 

یاد گرفته ام چگونه با آن که دوستش دارم باشم بی آنکه او باشد
!!!! 

یاد گرفته ام نفس بکشم بی او و به یاد او


یاد گرفته ام که چگونه نبود عشق را با رویای عشق پر کنم
!!

و جای خالی اش را با خاطراتش 
...

یاد گرفته ام که خنده بر لبم باشد اما در درون گریه کنم
...

یاد گرفته ام
... که دیگر عاشق نشوم جز او....!!

یاد گرفته ام که در مقابل خواسته ی تو سکوت کنم
!!

خدایا سکوت کردم
!!!!!!

اما این بار سکوت نمیکنم
!!

عشق را از من گرفتی
! سکوت کردم....

شادی را گرفتی
٬ سکوت کردم ....

این بار چه چیز میخواهی
؟

بدون درس میخواهی امتحان بگیری
؟

تو یک چیز را هنوز یادم ندادی
!

خدایا چرا یادم ندادی که چگونه مرگ کسی را پیش چشمانم ببینم
!

چرا یادم ندادی که باید روزی لحظه ی خداحافظی فرا رسد
....

چرا یادم ندادی همیشه در اوج خوشی مرگ جدایی می آورد
!
چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا یادم ندادی ؟!

باز هم یک درد دیگر
؟

خدایا چرا
؟

تو که بزرگی
! چرا دستان کوچک مارا نمیگیری ؟

تو که قادری
! چرا کاری نمیکنی ؟

باز هم یک امتحان
دیگر ؟

این بار برای چه کسی
؟

برای من
؟ برای دوستانم ؟

برای چه کسی
؟

خدایا
! این بار دیگر هیچ چیز نمیخواهم ...... 

دیگر در برابرت سکوت نمیکنم
!!!!

خدایا یاد نگرفتم شاهد مرگ کسی باشم
.....

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم
.... 

دیدن مرگ و فراموش کردن را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت
...

خدایا امتحانم نکن
!!!!!

خداوندا
!!

اگر روزی‌ بشر گردی‌
،

زحال بندگانت با خبر گردی‌ 
،

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت
، از این بودن ، از این بدعت ...

خداوندا تو مسئولی
،

خداوندا
! تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن ،

در این دنیا چه دشوار است
، 
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است ....



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:50 | نویسنده : mahdi |

 
محبوب دلها ... !!
.
.
محبوب دلها ! با تو سخن ميگويم ، كه سخن گفتن با تو زيباست محبوبم ...
.
آرامشم را با ذكر نامت دوباره كسب كردم ...
.
تو محبوب من هستی اگرچه من محبوب تو نيستم ... رفع تمام غم هايم ياد توست ....
.
با تماشای همه ی آفرينش ها و شگفتی هايت ، اميد به زندگی در وجودم جوانه زده ...
.
و من كوله بار تمام سختی هايم را در ركوع نماز تو بر زمين می گذارم ، و با سجده ات آرامش ميگيرم ...
.
بروی خاكی كه از آن ساخته شدم با غرور قدم نمی نهم بلكه با قدمهای ملايم و سرفكنده به سرايت می آيم 
.
من آسودگی و آرامش خاطر زندگی ام را مديون لطف تو ام ای معبود من ...
.
دوست دارم تنها برای رضايت تو گام بردارم ، چرا كه بدون رضايت تو زندگی بر من ممكن نيست ....
.
با نام تو سر بر بالين آرامش می نهم و يادت تلنگری حاكی از زندگی بر قلبم می زند ...
.
مكانت را در شبنم سحرگاه جست و جو می كنم و با نسيم صبحگاه تو را حس می كنم ....
.
محبوب من ! تو همدم و يار تنهايی منی ... تو را عاشقانه دوست دارم ..



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:49 | نویسنده : mahdi |

 
دل شكستـه ....... !!
.
.
دلم دگر صدای ياد نمی دهد 
.
وجود من دگر طپش برای يار نمی دهد
.
.
دوچشم من دگر نوا نمی دهد
.
بروی اين زمين كسی پناه ما نمی دهد
.
.
خدای من چرا خبر نمی دهی
.
به روزگار من چرا بها نمی دهی
.
.
دلم كه خوش ترانه ساخت
.
چرا به قلب خسته ام دگر توان نمی دهی 
.
.
دوچشم من به راه مانده است
.
خدا دگر خبر زخود نمی دهی ؟!
.
.
به پشت سر چرا نگاه نمی كنی .. !!
.
دگر دل مرا صدا نمی كنی..؟؟
.
.
مگر سرود عشق را برای تو نخوانده ام .... !!
.
مگر حديث بندگی برای تو نگفته ام .... !! 
.
.
مگر به پيش پای تو وجود ، فرش نكرده ام
.
مگر تمام عشق را به نام تو نكرده ام 
.
.
تو سرور و حبيب دل          توهمدم وانيس دل
.
     به نام توست اين دلم                           به عشق خلق نمی دهم



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:49 | نویسنده : mahdi |

 

حـــــــداقل ... !!

 

حداقل پنج نفر در این دنیا هستند که به حدی تو را دوست دارند، که حاضرند برایت بمیرند

حداقل پانزده نفر در این دنیا هستند که تو را به یک نحوی دوست دارند

تنها دلیلی که باعث میشود یک نفر از تو متنفر باشد، اینست که می‌خواهد دقیقاً مثل تو باشد

یک لبخند از طرف تو میتواند موجب شادی کسی شود

حتی کسانی که ممکن است تو را نشناسند

هر شب، یک نفر قبل از اینکه به خواب برود به تو فکر می‌کند

تو در نوع خود استثنایی و بی‌نظیر هستی

یک نفر تو را دوست دارد، که حتی از وجودش بی‌اطلاع هستی

وقتی بزرگترین اشتباهات زندگیت را انجام می‌دهی ممکن است منجر به اتفاق خوبی شود

وقتی خیال می‌کنی که دنیا به تو پشت کرده، یه خرده فکر کن،

شاید این تو هستی که پشت به دنیا کرده‌ای

همیشه احساست را نسبت به دیگران برای آنها بیان کن،

وقتی آنها از احساست نسبت به خود آگاه می‌شوند احساس بهتری خواهی داشتوقتی دوستان فوق‌العاده‌ای

داشتی به آنها فرصت بده تا متوجه شوند که فوق‌العاده هستند

حالا شاد باش و به زندگی ادامه بده  . . . .



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:48 | نویسنده : mahdi |


نامت چه بود ؟ آدم
.
فرزند كه ؟ مرا نه مادری نه پدری ، بنویس اولین یتیم خلقت
.
محل تولد ؟ بهشت پاک
.
محل سکونت ؟ زمین خاک
.
قدت ؟ روزی چنان بلند که همسایه‌ی خدا ، اینک سایه‌ی بختم به روی خاک
.
اعضاء خانواده ؟ حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک
.
روز تولدت ؟ روز جمعه ، به گمانم روز عشق
.
رنگت ؟ اینک فقط سیاه ز شرم چنين گناه
.
چشمت ؟ رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان
.
وزنت ؟ نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست ، نه آنچنان وزین که نشینم به روی خاک
.
جنست ؟ نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟ در کار کشت امیدم
.
شاکی تو ؟ خدا
.
نام وکیل ؟ آن هم خدا
.
جرمت ؟ یک سیب از درخت وسوسه
.
تنها همین ؟ همین
.
حکمت ؟ تبعید در زمین
.
همدست در گناه ؟ حوّای آشنا
..
ترسیدهای ؟ کمی
.
ز چه ؟ که شوم اسیر خاک
.
آیا کسی به ملاقاتت آمده ؟ بلی
.
که ؟ گاهی فقط خدا
.
دلتنگ گشته‌ای ؟ زیاد
.
برای كه ؟ تنها خدا
.
آورده‌ای سند ؟ بلی
.
چه آورده ای  ؟ تنها دو قطره اشک
.
داری تو ضامنی ؟ بلی
.
چه کسی ؟ تنها کسم خدا
.
در آخرین دفاع ؟ می‌خوانمش چنان که اجابت کند دعا . . . 
.
--{ می‌خوانمش چنان که اجابت کند دعا }--



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:47 | نویسنده : mahdi |

                                                    كـــــــــــــــــــــــاش ... !!

.
                      کاش وقتی زندگی فرصت دهد                       گاهی از پروانه ها یادی کنیم
.
           کاش بخشی از زمان خویش را                     وقت قسمت کردن شادی کنیم
.
                     کاش وقتی آسمان بارانی است                      درزلال چشمهایش تر شویم
.
           کاش دلتنگ شقایق ها شویم                      بانگاه سرخشان عادت کنیم
.
                    کاش شب وقتی که تنها می شویم                  با خدای یاس ها خلوت کنیم
.
           کاش گاهی در مسیر زندگی                       باری از دوش نگاهی کم کنیم
.
                   فاصله های میان خویش را                               با خطوط دوستی مبهم کنیم
.
           کاش مثل آب مثل چشمه سار                    گونه ی نیلوفری را تر کنیم
.
                   کاش بین ساکنان شهر عشق                         رد پای خویش را پررنگ كنيم
.
           کاش با الهام از وجدان خویش                     یک گره از کار دنیا وا کنیم
.
                   کاش اشکی قلبمان را بشکند                         با نگاه خسته ای ویران شویم
.
           کاش وقتی شاپرکها تشنه اند                      ما بجای ابرها گریان شویم
.
                     ما همه روزی از اینجا می رویم ، کاش این پرواز را باور کنیم



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:38 | نویسنده : mahdi |

يادم باشد ... !!
.
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد .....
.
 نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد .....
.
 خطی ننویسم که آزار دهد کسی را .....
.
 یادم باشد که روز و روزگار خوش است .....
.
یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر ، و جواب دورنگی را با کمتر از صداقت ندهم .....
.
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و بر سیاهی ها نور بپاشم .....
. 
یادم باشد از چشمه درس خروش و جريان را بگيرم .....
. 
 از آسمان درس پاک زیستن را .....
.
و از دريا درس عظمت بگيرم .....
.
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست .....
.
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند كه تمام وجودش می شكند .....
.
یادم باشد برای درس گرفتن و دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشته .....
.
یادم باشد زندگی را دوست دارم .....
.
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم .....
.
 يادم باشد كه در هر دلی عشقی است پس نبايد دلش را شكست كه عشقش می شكند .....
.
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هرکس فقط به دست دل خودش باز می شود .....
.
یادم باشد هیچ گاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم ( ولی اين يكی رو يادم نمی مونه .... ولش بابا )
.
یادم باشد هیچ گاه از راستی نترسم و نترسانم .....
.
یادم باشد از بچه ها خیلی چیزها می توان آموخت .....
.
یادم باشد زمان بهترین استاد است .....
.
یادم باشد قبل از هرکار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعداً پشيمان نباشم .....
.
یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود .....
.
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود .....
.
یادم باشد قلب کسی را نشکنم .....
.
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد .....
.
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم .....
.
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم ، شاید تنها چیزیست که دارد .....
.
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست .....
.
یادم باشدکه آدم ها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند .....
. 
« حداقل یادمان باشد كه زنده ايم و اشرف مخلوقات »



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:34 | نویسنده : mahdi |

خـــــــــــــــــــــــــــاطره ... !!

.
آلبوم عکس های دو سال اخیر را ورق می زنم ... 
.
ورقشان میزنم و خيلی عميق بهشون نگاه ميكنم و گاهی می خندم
....
.
آروم آمد پيشم نشست و به عكس ها خيره شد
.... يه آلبوم ديگه روبرداشت و ورق زد ....
.
بهم گفت
: يعنی چی .... چرا توی هیچکدوم از این عکس ها نیستی ؟؟
.
گفتم
: فکرت رو باز کن ... من عکاسم ديگه ...
.
زير چشمی بهم نگاه كرد و خنديد ... !!!
.
با حرفش و نگاهش يه چيزايی رو يادم آورد ... آره كم كم داره يادم مياد ...
.
یادم میاد از آن روزها
، برای اینکه در خاطره ها نباشم ، زودی دوربین را می قاپیدم ....
.
چون ميدونستم خاطره ها باقی ميمونه ... اجازه ندام به خودم كه توی خاطره ها باشم ....
.
افسوس كه نمی دونستم خـاطره ها تو قلب ها حك ميشن ....
. 
نقش عکاس را بخوبی بازی میکردم .... و هيشكی نمی فهمید که چرا من پشت دوربینم ......



تاريخ : جمعه 3 خرداد 1392 | 13:28 | نویسنده : mahdi |

عشق.............
همین خنده های ساده توست................

وقتی با تمام غصه هایت میخندی...............

تا من از تمام غصه هایم رها شوم...............



تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:32 | نویسنده : mahdi |

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...



تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:30 | نویسنده : mahdi |


تنها بودن قدرت می خواهد ،

 

و این قدرت را کسی به من داد ،

که روزی می گفت تنهایت نمی گذارم ..!!

 



تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:28 | نویسنده : mahdi |

پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را

 و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم

 بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم

 همه روزه، میشنیدم صدای عشق را

 حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی

 همه شب;

 پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود

 رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود

 که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر

 و در مجادله ناکوک دل و عشق،

 کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"

 تو میدانستی;

 رویای شیرینم، یخیست

 "هایش" کردی

 چه ساده تبخیر شد از گرمی نفسهایت...



تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:4 | نویسنده : mahdi |

سالها...

پنهانت کرده بودم

در سبزینه آن گیاهی که در

کالی احساسم روئیده بود

احساسم را کشتم

در هیاهوی نوبری بلوغ

و دچارت شدم در ناهوشیاری تنم

خواستنم ریشه در ابدیت داشت

سالها...

من ندانستم تو

عشق از " گلشن امروز " میخواهی

و بودن از " خوشه الان " میچینی...




تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:2 | نویسنده : mahdi |

امکان هجرت تو

تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت

من پیشتر،دیده بودم

جرقه محال ماندنت را

در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم،

چون ماهی آزاد به جریان آب

نبودنت،

مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند

چقدر سنگین شده اند شانه هایم!

آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند...




تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:1 | نویسنده : mahdi |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.