عشق.............
همین خنده های ساده توست................

وقتی با تمام غصه هایت میخندی...............

تا من از تمام غصه هایم رها شوم...............



تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:32 | نویسنده : mahdi |

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...



تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:30 | نویسنده : mahdi |


تنها بودن قدرت می خواهد ،

 

و این قدرت را کسی به من داد ،

که روزی می گفت تنهایت نمی گذارم ..!!

 



تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:28 | نویسنده : mahdi |

پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را

 و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم

 بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم

 همه روزه، میشنیدم صدای عشق را

 حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی

 همه شب;

 پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود

 رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود

 که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر

 و در مجادله ناکوک دل و عشق،

 کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"

 تو میدانستی;

 رویای شیرینم، یخیست

 "هایش" کردی

 چه ساده تبخیر شد از گرمی نفسهایت...



تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:4 | نویسنده : mahdi |

سالها...

پنهانت کرده بودم

در سبزینه آن گیاهی که در

کالی احساسم روئیده بود

احساسم را کشتم

در هیاهوی نوبری بلوغ

و دچارت شدم در ناهوشیاری تنم

خواستنم ریشه در ابدیت داشت

سالها...

من ندانستم تو

عشق از " گلشن امروز " میخواهی

و بودن از " خوشه الان " میچینی...




تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:2 | نویسنده : mahdi |

امکان هجرت تو

تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت

من پیشتر،دیده بودم

جرقه محال ماندنت را

در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم،

چون ماهی آزاد به جریان آب

نبودنت،

مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند

چقدر سنگین شده اند شانه هایم!

آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند...




تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392 | 18:1 | نویسنده : mahdi |

 

زخمی در پهلویـم است..

 

روزگار نمک ـ ـ می پاشــد..

 

و مـن به خــود می پیچـــــم..

 

و همه فــــکر می کنند می رقـــصم..



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 19:3 | نویسنده : mahdi |

دلم آغوش میخواهد…

نه زن و نه مرد..

خدایا زمین نمیایی؟



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 19:1 | نویسنده : mahdi |

زندگی را تو بساز…

 

 


نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف..

 


زندگی یعنی جنگ تو بجنگ..


زندگی یعنی عشق..


تو بدان عشق بورز…



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:59 | نویسنده : mahdi |

معشوقـــــــــــــه ای پیـــــــــــدا کـــــــــــرده ام به نـــــــــــام روزگــــــــــــار !!!!

ایــــــــــــن روزهــــــــــــا سخـــــــــــت مرا درآغــــــــــــوش خــــــــــویش

به بـــــــــــازی گــــــــــــرفته اســـــــــــت !!!



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:58 | نویسنده : mahdi |

دل هیچ کس نمیسوزد برحال غمناکم

 

مگرسوزدهمان شمعی که میسوزدسر خاکم

 

سکوتی بوددرقلبم که باآن میزدم فریاد

 

اگرازشهر غم رفتی مراهرگزمبرازیاد



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:57 | نویسنده : mahdi |

کاش..

 

اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه “حالت چطوره” ؟

 

و تو جواب میدی خوبم…

 

کسی باشه محکم بغلت کنه و آروم توی گوشت بگه میدونم خوب نیستی…!



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:54 | نویسنده : mahdi |

ساعتها زیر دوش می نشینی به کاشی های حمام خیره می شوی
غذایت را سرد می خوری
ناهارها نصفه شب ، صبحانه را شام!
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنی!

ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!
شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!
تنهـــــــــــــــائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست.



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:51 | نویسنده : mahdi |

خندیدن، خوب است . 

قهقهه، عالی است .

گریستن، آدم را آرام می کند.

امــــــــــــا… 

لــــــعنت بر بغــــــــــــض



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:45 | نویسنده : mahdi |

شاید برایت عجیب باشد این همه آرامشم…

 

خودمانی بگویم به آخر که برسی فقط نگاه میکنی…



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:42 | نویسنده : mahdi |

 

بزرگتر که می شوی غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند

 

 

 

 لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا میگذاری و ناخواسته وارد

 

 

 

دنیای لبخندهای مصنوعی میشوی شاید بزرگ شدن،

 

 

 

 آن اتفاقی نبود كه انتظارش را میكشیدم…!

 



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:32 | نویسنده : mahdi |

عـــشـــق يـــعنــــــي ايـــنکـــه وقــــــتـــي ميـــخـــواي بخـــوابي

 

يـــه اس ام اس ازش ميــــــاد حتـــي قبـــل ايـــن کـــه بـــدونـــي چـــي نوشـــته


لبـــخنـــد مـــياد روي لبــــــت…

 

هميـــن که يـــه لحـــظـــه بهـــت فکـــر

 
ميکــــــرده واســـت انــــــدازه يه دنــــــيا مـــي‌ارزه…....



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:28 | نویسنده : mahdi |

کـاش مـی فـهـمیـدی ....

 

 

 

 

 

 

 

 

قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی:

 

 

 

 

 

 

بـمان...

 

 

 

 

 

 

نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛

 

 

 

 

 

 

و آرام بـگویـى:

 

هـر طور راحـتـى ... !



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:20 | نویسنده : mahdi |
این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس !

تــــــــو بنویس ...

از دلتنگی هایتــــــ، از دردهایتــــــ ، از حــــرف هایت ...

از هرچه دلتـــــ می گوید !

بنویس برایـــــــــم...


تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:14 | نویسنده : mahdi |

◄►בلتنگتـــ ڪـﮧ مے شوم



פֿوבم را בر آینـﮧ مے بینم



و בر چشمـانـم



تــو را تماشا مے ڪنم



ڪی مے شود



از آب و آینـﮧ ها برخیزے



و پیش בست هاے פֿـالیـم



بنشیــنے (؟)ܓܨ...........................



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 18:13 | نویسنده : mahdi |
تــمام هوا را بو مـی کشم
 
چشم مـیدوزم
 
زل مـی زنم...
 
انگشتم را بر لبان زمیـن می گذارم:
 
" هــــیس...
 
!مـی خواهم رد نفس هایش بـه گوش برسد...!"
 
امــــــــــا...!
گوشم درد مـیگیرد از ایـن همـه بـی صدایـی
 
دل تنگـی هایم را مچالـه مـی کنم و
 
پرت مـی کنم سمت اسمان!
 
دلواپس تو مـی شوم کـه کجای قصـه مان سکوت کرده ایـی
 
کـــه تو را نمی شنوم


تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 | 17:47 | نویسنده : mahdi |

به خیلیها میگیم “دوست”…

به هرکسی که بتوونیم باهاش بیشتر از یه سلام و یه حال و احوالپرسی ساده حرف بزنیم.

خیلی از این “دوست”ها، دوست نیستن.

همکارن، همکلاسین،فامیل  ن، یه آشنان

”دوست” اونیه که باهاش رازهای مشترک داری.

اونیه که وقتی دلت گرفت اول از همه شمارهء اونو میگیری.

اونیه که برای قدم زدن انتخابش میکنی.

اونیه که جلوش لازم نیست به چیزی تظاهر کنی.

که اگه دلت گرفت بهش میگی “دلم گریه میخواد!”

اونیه که دستت رو میگیره و میگه “میفهمم”.

که نمیخواد براش توضیح واضحات بدی.

اونیه که سر زده خراب میشی سرش.

نمیگی شاید آمادگی نداشته باشه.

چون مهم نیست.

نه برای اون نه برای تو.

حتی اگر خونه ش خیلی کثیف باشه.

یا سرش خیلی شلوغ باشه.

چون همیشه برای تو وقت داره.

دوست اونیه که همیشه برات گزینهء اوله.

اونیه که بهت سرکوفت نمیزنه.

تحقیرت نمیکنه. بهت نمیخنده…

بقیه یا همکارن، یا همکلاسین، یا فامیل دورن، یا همسایه، یا یه آشنان

همهء اینا رو گفتم که بگم آدما عوض میشن

اما معیار دوستی عوض نمیشه.

برای همین یکی که تا دیروز برات “دوست” بود میشه یه خاطره یا یه همکلاسی قدیمی…

بعد اونی که سالها همکلاسی قدیمیت بود برات میشه “دوست



تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392 | 21:40 | نویسنده : mahdi |

سلامتی سیگارم که مطمئنم قبل از من با کسی لب نگرفته

♥♥♥

سلامتی دود سیگارم با اینکه کم رنگه اما یه رنگه

♥♥♥

سلامتی سیگارم که بهم یاد داد عاقبت سوختن واسه یه نفر زیر پا له شدنه

♥♥♥

به سلامتی سیگار که سر پست نگهبانی تنهات نمیزاره

♥♥♥

سلامتی قلیون که هرچی میکشی تموم نمیشه

♥♥♥

سلامتی عرق که هرچی میخوری خوشی و ناخوشی واست نداره

♥♥♥

به سلامتی رفیقایی که سر قرار گوشی هاشون رو  سایلنت نمیکنن



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392 | 21:37 | نویسنده : mahdi |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.